خطی زدلتنگی

دست نوشته های من

خطی زدلتنگی

دست نوشته های من

توبودی . ماه بود و ستاره ای که همراه ماه بود و من، که راه را می روم هنوز...

پ ن :چه چایی و چه ماکارونی خوشمزه ای و یک دنیا مهربانی .یکرنگی .صفا و .....

ایناست دیگه ...

...

در تمامی این سالها دنبال کسی بودم که بتوانم با او زندگی کنم

اما تو .... فرشته...

بدون تو نمی توانم زندگی کنم...

....

...

دوستت دارم حتی اگر تو را نبینم

دلتنگ تو هستم هنگامی که می بینم تو را

...

هنگامِ بهار

حس می‌کرد جفتش صدایش را می‌شنود
آواز خواند مدام قناری

دانه‌اش تمام شد
آبش هم
قناری آواز خواند

حس می‌کرد آوازش را می‌شنود جفتش
از این میله به آن میله
آواز خواند قناری

بهار آمد
کفِ قفس افتاد بی‌جان
بال‌هایش تکان می‌خوردند
دلش می‌خواست


آواز بخواند

قناری

سارا محمدی

پنجره ام باز است

نسیم می آید...

بنفشه ها را فرستاده ام
بدانی
که این بهار هم
به تو
فکر می کنم