خطی زدلتنگی

دست نوشته های من

خطی زدلتنگی

دست نوشته های من

تو

پ ن۱ :

لگن می‌گذاریم زیر آب‌چکانِ تاق، سر گلدانِ لبِ ایوان هم مشمع می‌کشیم، نگندد از رحمتِ زیاد. شرّه‌ی آسمان اگر اسبابِ طهارت بود، بعدِ عمری گرمابه‌نشینی، خلاص شده بودیم از خیالِ آمدنت. ذکرمان اسم شماست، فکرمان بی‌خبری. گیرم نم باران هم زد.

پ ن۲:

بسترنشینی ِ ما مکافاتِ دل‌‌دادگی‌ست... ناخوش‌احوالی‌مان غم‌بادِ دل‌تنگی. لَنگِ مرهمیم بر زخم عاشقی؛ نه شفا. چشم‌انتظار پاقدمت... دیده به درگاهِ در سفیدشد. چاره‌ی مبتلا طبیب می‌داند؛ شرح ِ نسخه دواچی. درد از مرض که نیست. مردی‌کن و بیا.