این پیراهن،این پیژامه
دوتا شلوار،یک دست گرمکن
این مسواک،این هم خمیر دندان
یک حوله،دو جفت جوراب
این هم شعرهای خیام
مگر می شود فراموش کرد
این آلبوم عکس ها،و دوربین،و ساعت شماطه دار
این عطر هم برایم عزیز است
زیر پوش را که گذاشتم
و ژاکت و ژیلت را
یک شامپو،یک شانه
این هم چند تا قرص و یک شیشه شربت،به درد خورد شاید
این شناسنامه،این هم سه بسته سیگار
خب،تکمیل است دیگر
همه چیز را با خودم می برم
فقط گذشته جا می ماند
پ ن :من رفتم دیار
تو دلم همیشه جاته
همیشه دلم با هاته
پ ن :
باشه با من دعوا کن . یا حتی قهر
منو گاز بگیر .ناخن بکش و...
اما با من حرف بزن
پ ن :
زت مزید.
مخلصاتیم جمیع جماعت و ایول.
از جهان
نگاه تو
مرا بس بود ...
ماه را که نگاه می کردم
پشت پنجره آمدی و
گفتی:
«من!؟»
تو را که نگاه می کنم
ماه ها از پشت پنجره
می گذرد و
من
هنوز چیزی نگفته ام ...
نمی دانم که آیا باید بنویسم در اینجا یا نه؟
دلم خدا حافظی می خواهد .اما نمی تواند.حالت آل پاچینو در ـ بی خوابی ـ بعد از شش روز نخوابیدن را دارم.می خواهد دلم خوابی اصحاب کهف وار می خواهد.کل زندگی ام در حالت cheng می باشد .
نه حالا وقت خواب نیست .باید بیدار باشم .شب هفتم را آغاز می کنم .تا صبح بر این شب سلام.