دیشب خواب مرا میهمان بودی
در خواب هم از خوشحالی دیدنت سرمست بودم
شرمنده بزرگی و مهربونی ها و .....
تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره
رنگ چشمای تو بارون و به یادم میاره
وقتی نیستی زندگیم فرقی با زندون نداره
قهر تو تلخی زندون و به یادم میاره
من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون می زنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه
تو مثل خواب گل سرخی لطیفی مثل خواب
من همونم که اگر بی تو باشه جون می کنه
من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
تو مثل وسوسه شکار یک شاپرکی
تو مثل شوق رها کردن یک بادبادکی
تو همیشه مثل یک قصه پر از حادثه ای
تو مثل شادی خواب کردن یک عروسکی
من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
تو قشنگی مثل شکلایی که ابرا می سازن
گلای اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن
اگه مردای تو قصه بدونن که اینجایی
برای بردن تو با اسب بال دار می تازن
من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
ممد ... فال گرفته بودم ... ببین فالمو !
http://www.hafizonlove.com/divan/01/033.htm