از جهان
نگاه تو
مرا بس بود ...
ماه را که نگاه می کردم
پشت پنجره آمدی و
گفتی:
«من!؟»
تو را که نگاه می کنم
ماه ها از پشت پنجره
می گذرد و
من
هنوز چیزی نگفته ام ...
نمی دانم که آیا باید بنویسم در اینجا یا نه؟
دلم خدا حافظی می خواهد .اما نمی تواند.حالت آل پاچینو در ـ بی خوابی ـ بعد از شش روز نخوابیدن را دارم.می خواهد دلم خوابی اصحاب کهف وار می خواهد.کل زندگی ام در حالت cheng می باشد .
نه حالا وقت خواب نیست .باید بیدار باشم .شب هفتم را آغاز می کنم .تا صبح بر این شب سلام.
کاش نبود در دلم
حسرت سبز این نگاه
پ ن : دیشب رفته بودم با ایشون کوهستان پارک شادی .سوار چرخ و فلک و کالسکه و ...شدیم.
این رو هم برای شما خریدم ، اما چون نیستید من خودم می خورمش .باید خیلی خوشمزه باشه
راستی بفرمایید آلوچه!
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم |