شب هاى قدر به کار دل هاى گرفته مى آید. کنج خلوتى پیدا کردن و در خود فرو رفتن و گریستن. فرصتى براى خالى کردن خود از هرچه بوده و نبوده. مهم نیست چه رنگ و رویى داشته باشى، چه شکل و قیافه اى، چه لباس و پوششى. کافى است مسجدى، حسینیه اى، تکیه اى پیدا کنى و خود را رها کنى در بیکرانگى مهر محبوب. اینجا تنها مکانى است که کسى به تو کارى ندارد. از دین و مذهب و فرقه و گروهت نمى پرسد. از شکل و رنگ و لباست ایراد نمى گیرد. تنها مکانى که گزینش ندارد. او که پناه بى پناهان و خستگان و دل شکستگان است درهاى بخشش و کرم و رحمتش را گشوده و از مهمانانش پذیرایى مى کند. مهمانانى که شاید سالى یک بار آن هم فقط شب قدر از او یاد کنند. اما او دلگیر نمى شود چرا که دلخورى برایش معنایى ندارد. مى گوید بخوانید مرا تا دعایتان را استجابت کنم. من منتظر خواسته هاى شما هستم و به فرشتگانش مباهات مى کند که بندگانم را ببینید چگونه مرا مى خوانند. هنوز یک شب دیگر باقى است. نیمه شب زمان مناسبى است براى بازگوکردن رازهاى مگو به آنکه رازدار عالم است.
باشه خدا
هر چی تو بگی
هر چی تو بخوای
باشه.راضیم به رضایت...
خدایا
خدایا!
تو با آن بزرگی
-در آن آسمان ها-
چنین آرزویی
بدین کوچکی را
توانی برآورد
آیا؟
گفت که من امین راز الهى هستم: «اناالمؤتمن على سرّ الله» امین آنچه در آسمان ها و زمین نهان و آشکار است. و آنکه تو را بشناسد با چشم جان به تماشاى امانتدارى ات خواهد نشست. مگر نه اینکه خدا نامت را از نام خود برگزید. آنگاه که متولد شدى همه حیران و سرگردان که کدامین اسم شایسته تو است و کدامین نام که بتواند از پس همه صفات و ویژگى هاى تو برآید و بگوید آنچه باید. خدایت پیغام داد نامش را على برگزیدم که از نام خودم گرفته شده است: «فإسمه من شامخ على، على اشتقّ من العلى» و مگر جز این شایسته تو بود؛ تویى که به هنگام ولادت کعبه به رویت گشوده شد و میهمان فرشتگان الهى شدى. به یاد آور آن هنگام که مریم مقدس در عبادتگاه درد زایمان گرفت. خدایش ندا داد که اى مریم از اینجا بیرون شو که محل عبادت است و نه مکان ولادت. اما فاطمه بنت اسد در حالى که از درد به خود مى پیچید دیوار کعبه را دید که شکافته شد و او را به درون دعوت مى کنند. تو حقیقتاً امین راز الهى بودى از همان آغاز تولد تا شب بیست و یکم ماه رمضان که چهره در نقاب خاک کشیدى و زمینیان را از لطف حضورت بى بهره گذاشتى. این ماییم که مویه مى کنیم در سوگ تو و در عزاى تو زانوان غم بغل گرفته ایم. تو اما خشنودى که به محبوب رسیده اى و فریاد مى زنى: «فزت و رب الکعبه» به خداى کعبه رستگار شدم. مبارکت باشد این رستگارى.
امشب شب قدر است...
ما "آن" را فرود آوردیم در شب قدر
و چه می دانی که شب قدر چیست؟
شب قدر از هزار ماه برتر است
فرشتگان و آن روح در این شب فرود می آیند
به اذن خداوندشان از هر سو
سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان
!می شکافد
امشب شب قدر است ،شب سرنوشت،شب ارزش،شب تقدیر یک انسان نو.
شبی که از هزار ماه برتر است....
و من وتو
آغاز فردایی که ....
تا صبح بر این شب سلام....